بازتاب ایلام-حمدالله چراغی/دانشجوی دکترای مدیریت صنعتی و سیستم ها: در کشورهای جهان سوم هنوز فاصله زیادی با تعیین سرنوشت به معنای واقعی توسط خود مردم وجود دارد.
در اینکه انتخابات یکی از نمادهای وجود دموکراسی هست شکی نیست اما یک رشته از علل به شرح ذیل باعث شده است که انتخابات مجلس و تعیین سرنوشت انتخابات به معنای واقعی آن، از نماد دموکراسی بودن فاصله داشته باشد:
۱- طیف های مختلف جامعه می بایست در انتخابات در معرض انتخاب توسط مردم قرار گیرند که این مورد عملاً با رد صلاحیت های صورت گرفته به حاشیه رفته است(رد صلاحیت هایی که به اذعان کارشناسان، صرفاً با فقدان صلاحیت های تخصصی نبوده است و شامل خیلی از کاندیداهای با صلاحیت تخصصی بالا نیز می شود) و این معضل باعث عدم شراکت عده ای از شهروندان در این مسیر دموکراسی خواهد شد.
۲- متاسفانه سالیان سال است که هزینه های هنگفتی در انتخابات صورت می گیرد. ایرادی به آن بخش قانونی که مربوط به تبلیغات و در راستای شناساندن فرد مورد نظر به جامعه می باشد نیست. مشکل هنگامی است که خرید رای و هزینه های چند صد میلیونی تا میلیاردی توسط قشر خاصی از کاندیداها، عملاً دیگر کاندیدهایی که شایستگی بیشتری ممکن است داشته باشند را از این کارزار خارج می کند و مردم نیز از شانس انتخاب این عده بی بهره می مانند. در این مسیر نیز پاره ای از راه دموکراسی، سنگلاخی می شود.
۳- عدم فرهنگ سازی توسط نهادهای مرتبط در راستای انتخابات فراقبیله ای، عدم انجام وظایف و اعمال نفوذ توسط نمایندگان قبلی مجلس برای قبیله یا قشر خاصی از جامعه، عدم تایید کاندیداهایی که از سد قبیله و ایل گذر کرده اند، باعث شده است همچنان در استانهای کوچک آراء به صورت قبیله ای به صندوقها ریخته شود. این ضعف صرفاً به مردم وارد نیست. شاید مجریان جهت پرشور شدن انتخابات چاره ای جز این ندارند. دموکراسی در این مسیر نیز به خاطر تعصب های نابجا آسیب می بیند. برای درک این موضوع به سئوال زیر پاسخ دهیم:
آیا یک فرد با بهترین شاخص های کاندیداتوری مجلس اگر دارای ایل و تبار پرجمعیت و یا حداقل منتسب به ایل و طایفه خاصی نباشد از شانس انتخاب شدن برخوردار خواهد شد.!!؟ وقتی ساختار و فرهنگ دموکراسی نباشد دموکراسی ممکن است نتیجه بالعکس بدهد.
۴- صندلی های بهارستان جهت خدمت به مردم توسط وکلای آنان است. اما سالیان سال است که هزینه های نامعقول برای رسیدن به این کرسی ها، اصل کاندیدا شدن جهت خدمت به مردم و نظارت بر اجرای قانون را زیر سئوال برده است. آیا فساد گسترده اداری، مالی در نهادهای مختلف می تواند بدون اطلاع وکلای مردم صورت پذیرد که اگر غیر از این بود این همه اختلاس در این سالها با اعداد و ارقام عجیب و غریب صورت نمی پذیرفت.
به نظر می رسد نقش نظارت را نمی بایست صرفاً بر عهده قوای دیگر گذاشت و قوه مققنه را تبرئه کرد. اینجاست که نقش این قوه و نهادهای دیگر در برخورد با فسادهای گسترده می بایست پررنگ تر شود. آیا این چنین است!؟ دموکراسی در اینجا نیز رنگ می بازد. حضور حداکثری صاحبان زر و سیم در مجلس می تواند خروجی دموکراسی باشد.!؟ کدام قسمت این مشکل به ما مردم بر می گردد!؟
ما مردم چه به عنوان رای دهنده و چه به عنوان کاندیدا چقدر مقصریم!؟ به چه میزان با اعمالمان به دموکراسی آسیب می رسانیم!؟ آیا بایستی دیگران را بیش از خودمان مقصر بدانیم وقتی خودمان در این مسیر مهم، به منطق پشت پا می زنیم!؟
آیا خروجی همه این نقصانها نشان منفعل شدن جامعه نسبت به سرنوشت خویش نیست!؟ آیا کسانی که تعلق خاطری به سرنوشت خویش، خانواده و جامعه خویش دارند به این مشکلات بیش از پیش دامن می زنند.!؟
در جواب تمام اینها باید به آیه"إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ" اشاره کرد که به تعبیر خیلی از مفسران، مصداق قرآنی فرهنگ عمومی است.